کد خبر : ۳۷۳۲۶۷
۱۶:۵۱

۱۴۰۴/۰۶/۱۴

یادداشت| رؤیای سبز خادمی؛ از زمزمهٔ یا ضامن آهو تا بوسه بر درِ بهشت

یادداشت| رؤیای سبز خادمی؛ از زمزمهٔ یا ضامن آهو تا بوسه بر درِ بهشت
سال‌ها دلم در انتظار مانده بود؛ انتظاری شیرین و پرحسرت، برای آن که روزی خادم حرم شوم. هر بار چشم‌هایم را می‌بستم بوی بهشت را در لباس خادمی استشمام می‌کردم و خودم را در گوشه‌گوشه صحن‌های بارگاه نورانی امام رضا علیه‌السلام می‌دیدم؛ اما همیشه این سؤال در دلم بود: «آیا نوبت به من خواهد رسید؟».

 دو سال تمام، هر روز به همان صفحه وبگاه خادمان خیره می‌شدم؛ جایی که نامم با عنوان «یاور رضوی» ثبت شده بود. صفحه‌ای کوچک اما برای من دریچه‌ای به یک آرزو. هر بار که آن را می‌دیدم قلبم می‌لرزید، بغضی در گلویم می‌نشست و آرام زمزمه می‌کردم: «آقاجان، نگاهت را از من دریغ نکن. بخواه مرا تا خادمت شوم.» این شوق از همان زیارت سه‌روزه‌ای آغاز شد که بعد از پانزده سال، دوباره پا به مشهد گذاشتم. آن سه روز برایم چیزی کم از معجزه نداشت. هر ثانیه‌اش مثل بارانی بر کویر خشک دلم می‌بارید. 

وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد طلایی افتاد، انگار پدر مهربانی دوباره دستم را گرفت و در آغوش کشید. از آن روز، دل بی‌قرارم دیگر آرام نگرفت. شوق خادمی مثل آتشی در وجودم افتاد و روزبه‌روز شعله‌ورتر شد. شب‌ها وقتی همه در خواب بودند، کنار سجاده می‌نشستم، اشک‌هایم آرام روی مهر می‌چکید و در دل تاریکی با همه وجود نجوا می‌کردم: «آقاجان، هر شب با آرزوی نوکری‌ات به خواب می‌روم اگر صلاح می‌دانی بخواه مرا… تا خادم کوچک حرمت شوم.»

و سرانجام روز موعود فرارسید. صبحی بود که خورشید برایم رنگ دیگری داشت. وقتی آن خبر رسید دستانم می‌لرزید و اشک از چشمانم جاری شد. باورم نمی‌شد… پس از سال‌ها انتظار دروازه رؤیاهایم گشوده شده بود. به تب و تاپ افتادم تا هر چه زودتر راهی شوم، خادمی کنم برای امام مهربانی‌ها... و بالاخره رسید آن روز موعود؛ لباس سبز خادمی را که به تن کردم، دلم پر از شوقی وصف‌ناپذیر شد. روبه‌روی آیینه ایستادم. در چهره‌ام کسی را دیدم که سال‌ها با دعا و اشک این لحظه را طلب کرده بود. دلم پرکشید به یاد همه آن شب‌های پر اشک، همه نجواهای پنهانی، همه «یا ضامن آهو»هایی که با بغض بر زبانم جاری شده بود. 

وقتی قدم به صحن گذاشتم، نسیمی ملایم از سمت گنبد طلایی بر صورتم وزید. بوی عطر حرم مثل نسیم بهاری وجودم را در بر گرفت. چشم‌هایم پر از اشک شد؛ اما اشکی از جنس آرامش. دیگر دلم بی‌قرار نبود؛ آرام‌گرفته بود در خانه امام رئوف... کنارم درب وردی ایستادم، نگاهم پر از شوق و برق بود. آرام دستم را به درب حرم گرفتم و با صدای لرزان اما پر از شادی زمزمه کردم؛ آقاجانم بالاخره شدم خادم حرمت! و من در همان لحظه، با تمام وجود حس کردم که سال‌ها انتظارم ارزشش را داشت. حالا در میان خادمان ایستاده بودم، در هوای بهشتی حرم نفس می‌کشیدم، قلبم غرق سپاس بود و لب‌هایم زمزمه می‌کرد: «آقاجان… به وعده‌ات وفا کردی. از امروز، تا آخرین دم، خادم کوچک حرمت خواهم بود.»

یادداشت: بهناز مقدس

انتهای پیام/
 


گزارش خطا

ارسال نظرات
  • پیشنهاد سردبیر
  • آخرین اخبار
جذب اسناد نویافته مسجد گوهرشاد از دوره قاجار توسط اداره اسناد آستان قدس رضوی کتاب «آن عبد صالح خدا»؛ روایتی از سلوک و عرفان آیت‌الله میرزا جواد آقاتهرانی (ره) منتشر شد نقش بنیاد پژوهش‌های اسلامی در غنای علمی کنگره امامزادگان نیشابور آغاز فصل جدید خدمت‌رسانی فرهنگی به بانوان در کتابخانه مرکزی حرم رضوی بازخوانی حماسه عاشورا در قالبی شاعرانه با عنوان «حسین (ع): زبان دیگر» منتشر شد لزوم معرفی بیشتر ظرفیت‌های فرهنگی آستان قدس رضوی در عرصه بین‌الملل امضای تفاهم‌نامه همکاری‌های آموزشی، پژوهشی و اجرایی میان بنیاد مسکن و دانشگاه امام رضا (ع) عطر اشک و ارادت در شب‌های فاطمیه؛ جوانان مشهد میزبان دلدادگان بانوی مهربانی‌ها آغاز طرح ویژه فروش آثار بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی در هفته کتاب و کتاب‌خوانی درخشش ملی انجمن علمی مهندسی برق دانشگاه امام رضا (ع) در جشنواره کشوری «راهی شو» نمایشگاه «حکایت آفتاب» حرم رضوی میزبان زائران هندوستان و روسیه شد جمعی از زائران کشور ترکیه برای نخستین‌بار آستان‌بوس حرم مطهر ثامن‌الائمه (ع) شدند برگزاری همایش یاران خراسانی ولایت به همت حوزه مقاومت بسیج و امور ایثارگران آستان قدس رضوی برگزاری آیین سیاه‌پوشی حرم رضوی با حضور مادران و همسران شهدا امضای تفاهم‌نامه همکاری پنج‌ساله بنیاد پژوهش‌های اسلامی و دانشگاه مطالعات خارجی توکیو برگزاری آیین افتتاحیه همایش آموزشی - تربیتی «معراج» با محوریت نماز و مهدویت رونمایی از کتاب «فرزند بی‌نهایت» با موضوع شهید بهشتی در کتابخانه رضوی
پخش زنده

تلویزیون اینترنتی آستان نیوز

پویش ها